چیزهای تکراری خسته ناکننده

مسافر از اتوبوس پیاده شد :
"چه آسمان تمیزی !"
و امتداد خیابان غربت او را برد .
غروب بود .
صدای هوش گیاهان به گوش می آمد .
مسافر آمده بود
و روی صندلی راحتی ، کنار چمن نشسته بود :
"دلم گرفته ، دلم عجیب گرفته است .
تمام راه به یک چیز فکر می کردم
و رنگ دامنه ها هوش از سرم می برد .
خطوط جاده در اندوه دشت ها گم بود .
چه دره های عجیبی !
و اسب ، یادت هست ،سپید بود و مثل واژه ی پاکی ، سکوت سبز چمن وار را چرا می کرد .
و بعد ، غربت رنگین قریه های سر راه .
و بعد تونل ها ،
دلم گرفته ،دلم عجیب گرفته است .
و هیچ چیز ،
نه این دقایق خوشبو ،که روی شاخه ی نارنج می شود خاموش ،
نه این صداقت حرفی که در سکوت میان دو برگ این گل شب بوست ،
نه هیچ چیز مرا از هجوم خالی اطراف نمی رهاند .
و فکر کنم که این ترنم موزون حزن تا به ابد شنیده خواهد شد ."

 

 

بعدا پ.ن:فکر می کردم لازم نیست بنویسم ولی خب آدم گاهی اشتباه فکر می کنه .

شعر از سهراب سپهری

من معکوسم

سرم و و ِل می دم رو تکیه گاه صندلی ،تیک تیک می کَنن! آخ !بدجوری ریشه دووندن!
"...تو هم مومن نبودی .."
تونستم خیلی حق به جانب و با حماقت بهش گوش بدم .
"..خیس می شی ، گلوله می شی!"
چند بار بگم ! مهم نیست ،نیست ،نیست !همیشه دوست داشتم ، ولی چرابابا بهم می گفت گربه !
چی می گفت ! من خودم گربه هامو می شورم!فقط کمی غر میزنن ! مث من!
خیلیا نمی دونن !
تو هم!ببین!من حق دارم! خب اونوقتها با اون پیرهنه سفیده که تا روی زانوم میرسید ، همونی که تو یه عکس دارم باهاش می رقصم، وقتی بابام به زهرا حرفهای مهم و بزرگ می زد منم می فهمیدم .ولی کسی نمی فهمید چرا خندم می گیره .
خیلیا نمی دونن !
من تجاوز و تجربه کردم ،صد بار ،
فهمیدم کتک و درد و شلاق چه مزه هایی دارن .خوب خوب فهمیدم .بیشتر از چیزی که تو(ها) توی کتاب می خونی و دربارش با این اشتهای مسخره حرف می زنی .فقط بلد نیستم دربارش نطق کنم .
من خیلی قبل از اینکه "دختر پرتقالی " رو بخونم "بی اجازه متولد شدن"رو در ابعاد خودم کشف کرده بودم .
وقتی توی طبقه ی کمد آهنیم جا می شدم .می نشستمو ساعت ها فکر می کردم آخرش می رسیدم به هیچ .اگه سواد داشتم شاید منم "خاطرات دختر آلبالویی یا زردآلویی یا یه چیز دیگه " رو می نوشتم ،برای اینکه کتابم عمیق تر باشه هم نتیجه گیریش رو می زاشتم واسه تو!نداشتم .
راستی چرا گوشیت خاموشه!!؟
یه دست کوچولو از زیر در رد می شه . راحت و ترسو .سارا!بیا!بگیر..زود..یالا تا کسی ندیده...بیا بخور ....نخوابی ها!اگه اونجا بخوابی می میری ...ولی بخار زیاده !پشت لبم خیسه .چندشم می شه چیزی بخورم ...
من نمی تونم حرفهای مهم بزنم .همیشه هم برام معضله .شاید برای تو هم .یادت نره !رشد من معکوسه .
من زندان هم رفتم .تو چی؟
مامان می گه این دفعه ابروهات باریک تر شدن!تو آینه خودمو می بینم !
این زنه کیه تو آینه